کلینک خدا-----عباس کمندی هنرمند نامدار کرد بدرود حیات گفت در ادامه مطلب
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ
همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار
خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40
درجه اضطراب نشان
داد.
آزمایش ضربان قلب نشان
داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز
دارم، تنهایی سرخرگ هایم را مسدود کرده بود ...
و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون
برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم
با دوستانم باشم
و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین
خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک
بینی هم
دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم
معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را
آنگاه که در طول روز با من سخن
می گوید نمی شنوم ...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره
رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم
گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم
تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم
.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک
فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار
کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان
آسوده مصرف
کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما
سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان،
لبخندی به ازای هر اشک،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا.
جمله
نهایی: عیب کار اینجاست
که من((آنچه هستم)) را با (( آنچه باید باشم )) اشتباه می کنم؛ خیال می کنم آنچه هستم نباید باشم؛ در حالیکه آنچه نیستم باید باشم
ادامه مطلب
برچسب ها: سنندج ایلام کرمانشاه ارومیه پاوه روانسر بانه سقز کامیاران قروه موچش سنقرکلیایی لرستان کرمان بم، عباس کمندی عباس کمندی عباس کمندی عباس کمندی عباس کمندی عباس کمندی عباس کمندی،
ادامه مطلب